پارت پنجاه :

دلم می خواست با تینا بروم خرید کیف و مانتوی مدرسه اما مادر نگذاشت.از آن روز دیگر پیدایشان نبود.حتی نیامده بودند عیادتم.از این کارشان خوشم نیامده بود اما دوست داشتم باز هم تینا بیاید خانه مان یا ما برویم خانه ی آنها.انگار دلم برای آن خانواده تنگ شده بود.تنها نقطه اتصال خوشی آن روزها انگار خانواده ی مروتی و اخلاقهای خاصشان بود.زخم روی پیشانی ارنگ هم خوبِ خوب شده بود. بعدازظهر خنکی بود و با

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۹۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
  • باران

    0

    ای مارمولک تارخ،، چرازنگ میزدی به خونشون وبرگ سبزنشون میدادی حالاکه لیمااومده میخای اون زنوپس بزنی عجبااااا

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    اونم خبط کرده بچه! والا این مردا رو نمی شه شناخت بارون جون!

    ۳ ماه پیش
  • ترنم

    0

    شایدم بچم نمیخواد به روش بیاره ک لیما خانم وو دوس داره😁

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    توحید؟ توحید که فقط کل کل می کنه!

    ۳ ماه پیش
  • ترنم

    0

    ن تارخو میگم

    ۳ ماه پیش
  • اکرم بانو

    0

    خیلی پیچیده ست،تابه هر کدوم امیدوار میشیم یه گندی میزنن،اصلا نمیشه روشون حساب کرد

    ۳ ماه پیش
  • اکرم بانو

    0

    اه این زن دیگه ازکجاپیداش شد،چقد بد شد اینجوری...

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    این رده از اول بود!

    ۳ ماه پیش
  • فاطی

    0

    نمیدانم به کدام سو بنگرم.هرجا رو نگاه کنم تو را در هاله ای از مه میبینم در کنار هم دست در دست یکدیگر و محو همدیگر... ولی امروز چیز دیگری دیدم همه حباب های خیالم ترکید..مانند برگ پاییزی که دیگر درخت را دوست ندارد و از او جدا میشود

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    عزیززززم چقدر جذااااب

    ۳ ماه پیش
  • ترنم

    0

    یعنی چی اصلا نفهمیدم زن ممد مکانیکی چرا اینقد اصرار داره مشتاقانه منتظر پارتای بعدیم

    ۳ ماه پیش
  • مهشاد لسانی | نویسنده رمان

    زن ممد مکانیکه!!!

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.